سایناساینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

ساینا تمام زندگی و دنیای من و بابایی

10 ماهگیت مبارک نفسم

دیروز سالگرد ازدواج من و بابایی بود گلکم. ١٩ تیر سال ٨٨. چقدر روز خوب و به یاد ماندنی بود . و دیروز با بابایی تمام آن خاطرات را مرور کردیم. حاصل این ازدواج فرشته ای مثل تو بود. که بزرگتری نعمتی هستی که خداوند آنرا به من و بابایی عرضه کرد و ما هر ساعت هزاران هزار با شاکر اوییم.    و ٢ روز دیگه ٩ ماه از زندگیت رو رد می کنی و وارد ماه دهم می شی. مبارکت باشه دخترکم. هر روز بزرگتر می شی و بیشتر چیز یاد می گیری . حالا دیگه خیلییییییییی راحت چهار دست و پا می ری . کامل (ماما  - بابا-  آبه - بف- گخ- دا- ) می گی.  و ماشالله و هزار ماشالله شیطون و شلوغ شدی. هر ثانیه باید از زیر مبل و میز ناهار خوری بکشمت بیرو...
20 تير 1390

کوشمولوی مامان

سلام مامان جان. الان چند تا لغت جدید یاد گرفتی دایه(مامان- به مادر بزرگت می گی)، دیگه کاملا" واضح می گی ماما- بف، بعد از چهار دست و پا رفتن خودت یاد گرفتی که بشینی ، و همچنین حالت نشسته باشی خودت چهار دست و پا راه می ری و دیگه برای این کارا کمک نمی خوای خوشملم. نا نازم خواستم تو مسابقه شرکتت بدم، ولی وقت مسابقه تموم شده بود ، موضوعش گریه بود ، ولی هزار ماشالله به تو ناز گلکم که اصلا" گریه نمی کنی. وقتی هم گریه کنی تا دوربین رو ببینی شروع می کنی به خندیدن نازنینم. حالا بعد از یک هفته تلاش و زحمت تونستم ازت عکس بگیرم که الان برات می ذارم. قربونت برم. فدات بشمممممممممممم   ...
12 تير 1390

مااام

سلام کوچولوی مامان.چقدررررررررررررر امروز دلم برات تنگ شده خانومم. آخه روز به روز داری بزرگتر می شی و با مزه تر. قربونت برم دیروز تاریخ ٤/٣/٩٠ . گفتی مامان. واییییییییییییییییییییییییییی چقدر خوشحاللللمممممممم. داشتیم بازی می کردیم که تلفن زنگ خورد و من رفتم گوشی رو بیارم که یه کمی نق زدی که چرا تنهام گذاشتی!!!!!!!!! و تو اون نق زدنهات صدام می زدی مااام مام، و من طرفت نمی اومدم تا تکرارش کنی . و با هر مام گفتنت تمام وجودم سرشار از خوشی می شد. بابا هم که الان کاملا" واضح می گی. و بدون مشکل می شینی . و زمانش مهم نیست و خدا رو شکر کمرت هم محکم شده و نمی افتی. دو تا دندونات هم کاملا" سر در آوردن. و هزار ماشالله که روز به روز بزرگتر و نا...
5 تير 1390
1